الان که برات می رسم یه خاله ی 28 ساله متاهل هستم که به دور از خانواده ی عزیزم نزدیک به 1 سال و نیم است در کنار همسر مهربانم در پایتخت زندگی میکنم راستش خواهر زاده ی عزیزم دانا جان متن خاصی قرار نبود بنویسم اما نا خداگاه یه جور عجیبی احساسی شده ام و اشک تو چشمامم حلقه زده یاده تمامه خاطرات مشترکمون بخیر. من با تو عاشق ترین بودم. لذتی که از داشتنت داشتم رو هیچ وقت فراموش نمی کنم. یه جور حس مادرانه . تعطیلات کرونایی اقا دانا
دانا کلااااس اولی میشود:*******
خاله ی کارمند و متاهل
ی ,یه ,متاهل ,تو ,جور ,یاده ,خاله ی ,ی عزیزم ,یه جور ,حلقه زده ,زده یاده
درباره این سایت